حجت اسدی، سی ام شهریور ماه ۱۳۶۰، در قزوین به دنیا آمد. پدرش محمد علی و مادرش صدیقه سیاه پوش نام داشت. تا پایان دوره ی متوسطه درس خواند. فروشنده ی محصولات فرهنگی و طلبه ی حوزه ی علمیه بود. در تاریخ ۲۶ اسفند ماه سال ۱۳۷۹ ازدواج کرد و دارای ۳ فرزند پسر بود. به عنوان بسیجی مدافع حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. دوم اسفند ماه ۱۳۹۴، در زینبیه دمشق و درگیری با گروهک داعش بر اثر اصابت تیر و ترکش و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای قزوین واقع است. اینجانب حجت اسدی در کمال صحت و سلامتی وصیتنامه ذیل را در بیستم بهمن سال نود و چهار مرقوم نمودهام. امید است مورد توجه قرار گیرد: بنده ی حقیر پس از سالها حسرت و به دل داشتن آرزوی عاقبت به خیری و شهادت در راه خدا امیدوارم و در حالی این وصیتنامه را میخوانید که توفیق شهادت نصیب من حقیر گردیده باشد و الا که ان شاءا... در راه خدمت به اسلام و مکتب اهلبیت از این دار فانی وداع گفته باشم. بعد یک عمر نوکری و ذاکری در خانه اهلبیت و امام حسین(ع) از ارباب بارها خواستهام که مزد قبولی نوکری ام را شهادت عنایت فرماید. لیاقتی که برای بندگان عاص همچون من که عمرم را به گناه و معصیت سپری کردم خیلی دستنیافتنی و سخت شده است. اما امیدوارم در دفاع از حرم اهلبیت بالاخص عمه جان امام زمان(عج) اولیا مخدره بیبی زینب کبری(س) این مزد عبد عاص داده شود. و ما بعد، اول: از پدر و مادرم عذرخواهی و حلالیت میطلبم که میدانم فرزند و اولاد قابل تکیه و دستگیری نبودم و باعث آزرده خاطری ایشان در بعضی اوقات شدم. دوم: از همسر باوفا و مهربان و همراه من که تو این سالها به واقع همیشه در تمام مشکلات زندگی و سختیها دوشادوش من بوده و بهترین رفیق و همراه من بوده که در خیلی از موارد از خواستههای خودش بخاطر من گذشت کرده و با اخلاق من ساخته است، کمال تشکر را دارم و امیدوارم بخاطر همه کاستیها، کمبودها، بداخلاقیها و ... مرا حلال کند و از اینکه نتوانستم تا آخر کنارش باشم، مرا ببخشد. سوم: از پسرانم محسن و مجتبی و محمدحسین خیلی عذر میخواهم بخاطر اینکه پدری خوب برایشان نبودم و نتوانستم حق پدری را آنطور که باید و شاید در حقشان ادا کنم. خواهشی که دارم این است که از مادرتان به خوبی و به نحو احسن و مثل دو تا چشمتون مراقبت کنید و نگذارید غصه و غم پیرش کند. خیلی مواظب مادرتان باشید و همه جوره ازش مراقبت کنید. چهارم: از همه بچههای هیات حسین جان، بخاطر کمکاری، بداخلاقی و احیانا حقالناس که بر گردن بعضیها مونده و نشد حلالیت بطلبم عذرخواهی میکنم و حلالم کنید. محکم و با اراده پرچم اباعبدا... را در هیات به اهتزار درآورید و سالهای سال با نیت و خلوص بیشتر، چراغ هیات را روشن نگه دارید و نگذارید شیطان و نفس موجبات اختلاف و کمسو شدن چراغ هیات را فراهم کند. ان شاءالله عاقبت به خیری و شهادت نصیب همه ما شود. در آخر سفارش میکنم خودم و همه را به رعایت تقوای الهی. هر چند خودم اهل مراعات نبودم ولی کلام قرآن و معصوم را همه باید انجام دهیم.